سخنان نيچه-سری ششم
سخنان نيچه-سری ششم
مردم دورانهاي فاسد، مردمي زيرك و انديشمند و اهل تهمت و افترا هستند؛ آنها مي دانند كه مي توان بدون استفاده از خنجر و غافلگيري كسي را كشت و همچنين مي دانند كه مردم آنچه را كه خوب بيان شود باور مي كنند.
مثل همه نينديشيدنِ كمتر، نتيجه فهم و شعور برتر است.
جاي نهايت خوشبختي است كه علم با كشفيات "ثابت و ماندگار" خويش، هميشه انگيزه هايي براي كشفيات جديد به ما مي دهد.
ما با عذاب وجدان خود بهتر كنار مي آييم تا با سابقه و شهرت بد خود.
عاشق حتي اميال هوس آلود محبوب خود را هم مي بخشد.
نياز به كسب اطمينان در برابر نوسان هول انگيز ثروت باعث مي شود در برابر مرد ثروتمند و صاحب نفوذي كه آماده است تا سكه اي طلا پرتاب كند دستهاي آزاده ترين مردمان هم دراز شود.
آينده چنان مبهم است كه مردم تنها به فكر امروز خود هستند؛ روحيه اي كه فرصت مناسبي براي انواع فريبكاران و گمراه كنندگان فراهم مي سازد. چون ظاهراً تنها براي "يك روز" خود را به دست فريب و گمراهي مي دهيم و فرصت پرهيزگاري در آينده را براي خود نگه مي داريم!
انگيزه ها و نياتي كه در پس عادت پنهان شده اند هميشه بعداً و به محض اينكه كسي شروع به مبارزه با آن و بررسي دلايل و اهداف آن نموده، به دورغ ابداع شده اند.
اگر توجه كنيم كه نيروي جوانان بي صبرانه در انتظار انفجار و آزاد شدن است، ديگر از اينكه تصميم گيريهاي آنان فاقد ظرافت كافي و بصيرت لازم است دچار تعجب نخواهيم شد.
آنچه را كه ما از خود مي دانيم و در حافظه نگاه داشته ايم، كمتر از آنچه كه فكر مي كنيم، در خوشبختي زندگي ما تاثير دارد. روزي فرا خواهد رسيد كه آنچه ديگران درباره ما مي دانند (يا فكر مي كنند كه مي دانند) در زندگي ما دخالت مي كند.
آنچه موجب بيشترين زحمت من شده و هنوز هم مي شود اين است كه متوجه شده ام شناخت نام چيزها بسيار مهمتر از شناخت خود آنهاست.
تمام زنها در زياده روي و گزافه گويي در مورد ضعف خود مهارت دارند و با زبردستي خاصي ضعفهايي غير واقعي براي خود عنوان مي كنند.
سليقه بد هم مانند سليقه خوب براي خود حقي دارد.
شاعري را مي شناسم كه مانند بسياري از كسان ديگر، جذابيت كمبودها و ضعفهايش نسبت به كارهايي كه تمام مي كند و به كمال مي رساند بيشتر است.
ما؛ كه اهل تعمق و احساس هستيم، همين ما آن چيزي را كه از قبل وجود نداشته توليد مي كنيم و براستي از توليد آن باز نمي ايستيم.
من از تمام آن بينش هاي اخلاقي كه مي گويند: "اين كار را نكن، آن كار را نكن، صرفنظر كن و بر خود مسلط باش" بيزارم.
اين هنرمندان و به خصوص هنرمندان تئاتر بودند كه اولين بار به انسانها چشم و گوش دادند تا هر كس آنچه هست، آنچه بر ديگران گذشته و آنچه مي خواهد را با نوعي لذت ببيند و بشنود.
شور و هيجان طبيعي در زندگي بي اندازه خساست كلام نشان مي دهد! گنگ و دستپاچه است! اگر كلماتي هم براي گفتن پيدا كند كلماتي مبهم و نابخردانه بوده و گويي بي اندازه از خود شرمنده است!
مردان برتر تنها با ظرافت فوق العاده زيادي كه در ديدن و شنيدن دارند از ديگران متمايز مي شوند و آنها جز به تعمق نمي بينند و نمي شنوند.
جهان در نظر آن كس كه به مقام رفيع انساني نايل گردد، غني تر مي شود؛ وسوسه و جذبه هاي حرص و ولع افزايش يافته و براي انسان دام مي گسترند. همچنين، انواع گوناگون تحريكها، لذتها و دردها بيشتر مي شوند.
ما نفي مي كنيم و بايد نفي كنيم؛ زيرا چيزي در ما مي خواهد زندگي كند و خود را اثبات نمايد؛ چيزي كه ما هنوز آن را نمي شناسيم و نمي بينيم. اين است آن چيزي كه من در دفاع از انتقاد در نظر دارم.
اگر نمي خواهيم چيزي را كه رسوايي به بار مي آورد در خود مخفي كنيم، زندگي در انزوا به چه درد مي خورد؟
آيا براي آنكه نسوزم، سرانجام شعله خود را فوت خواهم كرد؟
حكمت درد كمتر از حكمت لذت نيست. درد نيز مانند لذت، يكي از نيروهاي بنيادين بقاي نوع است؛ زيرا اگر جز اين بود، نيروي درد مدتها پيش از بين رفته بود.
بعيد است كه بتوانيم كسي را تغيير دهيم و اگر زماني در اين تغيير كامياب شديم دليل آن، بي آنكه خود از آن آگاه باشيم چيز ديگري بوده است؛ يعني ما خود توسط آن شخص تغيير كرده ايم.
بزرگترين نشاني كه سرنوشت مي تواند به ما هديه كند اين است كه اجازه دهد ما مدتي در كنار مخالفان خود بجنگيم، زيرا از اين راه پيروزي بزرگي را براي خود رقم مي زنيم.
زندگي مي تواند براي آنهايي كه در جستجوي دانش هستند يك تجربه باشد و نه يك وظيفه.
زندگي وسيله اي براي شناخت است.
آن كس كه در آغاز با مبارزه و پيروزي آشنايي نداشته باشد چگونه مي تواند خوب بخندد و خوب زندگي كند.
هرگاه انسان رنجي عظيم را در خود ايجاد كند و فرياد آن را بشنود و از يأس و نااميدي دروني نميرد و جان بدر ببرد، عظمت يافته است.
هرگاه اين جانور ظريف، انسان، خوش اخلاقي خود را از دست بدهد مي گويند كه او جدي شده است و هرگاه كه انديشه را با خنده و شادي تلفيق كند مي گويند اين انديشه بي ارزش است.
ما همچون آدمهايي زندگي مي كنيم كه دائماً در هراسند كه مبادا فرصت از دست برود.
يكي از اصولي كه به انهدام هر نوع فرهنگ و سليقه متعالي مي انجامد آن است كه انجام هر كاري بهتر از اين است كه هيچ كار نكني.
انديشمند نياز به تاييد يا تجليل ديگران ندارد، به شرط آنكه او از تاييد و تجليل خود مطمئن باشد.
در گذشته انسان مي خواست شهرت پيدا كند، اما امروز اين كار ديگر كافي نيست، زيرا بازار بيش از حد گسترده شده است.
اكنون بايد با جار و جنجال چيزي را فروخت و در نتيجه، بهترين حنجره ها پاره مي شوند تا بهترين كالاها با فرياد و سر و صداي خراشيده عرضه شوند.
بخش بزرگ فعاليت فكري ما بي خبر از ما و ناآگاهانه رخ مي دهد.
در اعماق وجود ما قهرماني نهفته است.
عشق نيز بايد آموخته شود.
هيچ كس به اندازه خودش براي خود غريبه نيست.
قاطعيت قضاوت اخلاقي شما مي تواند به طور دقيق، دليلي بر ضعف شخصيت شما يا فقدان فرديت شما باشد. "نيروي اخلاقي" شما ممكن است ريشه در كله شقي شما يا در ناتواني شما در تدوين آرمانهايي جديد داشته باشد.
اگر شما دقيقتر فكر كرده بوديد، اگر بهتر مشاهده كرده بوديد و بيشتر فهميده بوديد، ديگر در تمام شرايط، فلان كار را "وظيفه" و فلان چيز را "وجدان" نمي خوانديد.
زنده باد صداقت ما.
ماهيت احساس دلسوزي آن است كه رنج ديگران را از حالت كاملاً خصوصي آن خارج مي كند.
ترسها، محروميتها، فقر، نيمه شبهاي جانكاه روح، ماجراها، مخاطره ها و اقدامهاي نافرجام براي من و تو به همان اندازه ضروري هستند كه نقيض آنها.
پنهان زندگي كن تا بتواني براي خود زندگي كني.
نسبت به چيزي كه براي زمانه تو بسيار بااهميت به نظر مي رسد، بي خبر باش.
تنها به آنهايي كه دردشان را به طور كامل درك مي كني، كمك كن.
واقعيت غير الهي هرگز زيبايي را به ما نمي دهد يا تنها يكبار به ما نشان مي دهد.
جهان گرچه پر از چيزهاي زيباست، اما در ارائه لحظات زيبا و بهره برداري از چيزهاي زيبا بسيار بخيل است. شايد همين بُخل، بزرگترين لطف زندگي باشد.




